نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 اسفند 1398برچسب:, توسط یک دوست |

     توجه                             توجه                                     توجه

در این وبلاگ همه بازدید کنندگان مجاز هستند  تبادل لینک کنند

پس فرصت را از دست ندید و هر چه سریعتراقدام کنید

اگر دوست دارید درباره مطالب وبلاگ نظر بدید 

متشکرم 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 22 اسفند 1398برچسب:, توسط یک دوست |

اطلاعیه

        اطلاعیه

                     اطلاعیه

به دلیل به روز بودن وبلاگ برای دریافت دیگر مطالب

به صفحات دیگر مراجعه نمایید

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:امام زمان, توسط یک دوست |

 

جناب آقاى قاضى زاهدى گلپایگانى مى‏فرماید: من در تهران از جناب آقاى حاج محمد على فشندى که یکى از اخیار تهران است، شنیدم که مى‏گفت: من از اول جوانى مقیّد بودم که تا ممکن است گناه نکنم و آن‏قدر به حج بروم تا به محضر مولایم حضرت بقیةاللَّه، روحى فداه، مشرف گردم. لذا سالها به همین آرزو به مکه معظمه مشرف مى‏شدم.

در یکى از این سالها که عهده‏دار پذیرایى جمعى از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه ذیحجه با جمیع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آنکه حجاج به عرفات بیایند، براى زوارى که با من بودند جاى بهترى تهیه کنم. تقریباً عصر روز هفتم بارها را پیاده کردم و در یکى از آن چادرهایى که براى ما مهیا شده بود، مستقر شدم. ضمناً متوجه شدم که غیر از من هنوز کسى به عرفات نیامده است. در آن هنگام یکى از شرطه‏هایى که براى محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد و گفت: تو چرا امشب این همه وسائل را به اینجا آورده‏اى؟ مگر نمى‏دانى ممکن است سارقان در این بیابان بیایند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا که آمده‏اى، باید تا صبح بیدار بمانى و خودت از اموالت محافظت بکنى. گفتم: مانعى ندارد، بیدار مى‏مانم و خودم از اموالم محافظت مى‏کنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بیدار ماندم تا آن‏که نیمه‏هاى شب دیدم سید بزرگوارى که شال سبز به سر دارد، به در خیمه من آمدند و مرا به اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام علیکم. من جواب سلام را دادم و از جا برخاستم. ایشان وارد خیمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها که تازه مو بر صورتشان روییده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسیدند. من ابتدا مقدارى از آنها ترسیدم، ولى پس از چند جمله که با آن آقا حرف زدم، محبت او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد کردم. جوانها بیرون خیمه ایستاده بودند ولى آن سید داخل خیمه تشریف آورده بود. ایشان به من رو کرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت! گفتم: چرا؟
فرمودند: شبى در بیابان عرفات بیتوته کرده‏اى که جدم حضرت سیدالشهداء اباعبداللَّه‏الحسین(ع) هم در اینجا بیتوته کرده بود. من گفتم: در این شب چه باید بکنیم؟ فرمودند: دو رکعت نماز مى‏خوانیم، در این نماز پس از حمد، یازده مرتبه قل‏هواللَّه بخوان.
لذا بلند شدیم و این عمل را همراه با آن آقا انجام دادیم. پس از نماز آن آقا یک دعایى خواندند که من از نظر مضامین مانند آن دعا را نشنیده بودم. حال خوشى داشتند و اشک از دیدگانشان جارى بود. من سعى کردم که آن دعا را حفظ کنم ولى آقا فرمودند: این دعا مخصوص امام معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى کرد. سپس به آن آقا گفتم: ببینید آیا توحیدم خوب است؟ فرمود: بگو. من هم به آیات آفاقیه و انفسیه بر وجود خدا استدلال کردم و گفتم: من معتقدم که با این دلایل، خدایى هست. فرمودند: براى تو همین مقدار از خداشناسى کافى است. سپس اعتقادم را به مسئله ولایت براى آن آقا عرض کردم. فرمودند: اعتقاد خوبى دارى. بعد از آن سؤال کردم که: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(ع) در کجا هستند. حضرت فرمودند: الان امام زمان در خیمه است.
سؤال کردم: روز عرفه، که مى‏گویند حضرت ولى‏عصر(ع) در عرفات هستند، در کجاى عرفات مى‏باشند؟ فرمود: حدود جبل‏الرحمة. گفتم: اگر کسى آنجا برود آن حضرت را مى‏بیند؟ فرمود: بله، او را مى‏بیند ولى نمى‏شناسد.
گفتم: آیا فردا شب که شب عرفه است، حضرت ولى‏عصر(ع) به خیمه‏هاى حجاج تشریف مى‏آورند و به آنها توجهى دارند؟ فرمود: به خیمه شما مى‏آید؛ زیرا شما فردا شب به عمویم حضرت ابوالفضل(ع) متوسل مى‏شوید.
در این موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟ ناگهان متذکر شدم که من همه چیز آورده‏ام ولى چاى نیاورده‏ام. عرض کردم: آقا اتفاقاً چاى نیاورده‏ام و چقدر خوب شد که شما تذکر دادید؛ زیرا فردا مى‏روم و براى مسافرین چاى تهیه مى‏کنم.
آقا فرمودند: حالا چاى با من. از خیمه بیرون رفتند و مقدارى که به صورت ظاهر چاى بود، ولى وقتى دم کردیم، به قدرى معطر و شیرین بود که من یقین کردم، آن چاى از چایهاى دنیا نیست، آوردند و به من دادند. من از آن چاى دم کردم و خوردم. بعد فرمودند: غذایى دارى، بخوریم؟ گفتم: بلى نان و پنیر هست. فرمودند: من پنیر نمى‏خورم. گفتم: ماست هم هست. فرمودند: بیاور، من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ایشان از نان و ماست میل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ریال (سعودى) مى‏دهم، تو براى پدر من یک عمره به‏جا بیاور. عرض کردم: اسم پدر شما چیست؟ فرمودند: اسم پدرم »سید حسن« است. گفتم: اسم خودتان چیست؟ فرمودند: سید مهدى. من پول را گرفتم و در این موقع، آقا از جا برخاستند که بروند. من بغل باز کردم و ایشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، دیدم خال سیاه بسیار زیبایى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهایم را روى آن خال گذاشتم و صورتشان را بوسیدم.
پس از چند لحظه که ایشان از من جدا شدند، من در بیابان عرفات هر چه این طرف و آن طرف را نگاه کردم کسى را ندیدم! یک مرتبه متوجه شدم که ایشان حضرت بقیةاللَّه، ارواحنافداه، بوده‏اند، به‏خصوص که اسم مرا مى‏دانستند و فارسى حرف مى‏زدند! نامشان مهدى(ع) بود و پسر امام حسن عسکرى(ع) بودند.
بالاخره نشستم و زارزار گریه کردم. شرطه‏ها فکر مى‏کردند که من خوابم برده است و سارقان اثاثیه مرا برده‏اند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است و مشغول مناجات بودم و گریه‏ام شدید شد.

فرداى آن روز که اهل کاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى کاروان قضیه را نقل کردم، او هم براى اهل کاروان جریان را شرح داد و در میان آنها شورى پیدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خواندیم. بعد از نماز با آن‏که من به آنها نگفته بودم که آقا فرموده‏اند: »فردا شب من به خیمه شما مى‏آیم؛ زیرا شما به عمویم حضرت عباس(ع) متوسل مى‏شوید« خود به خود روحانى کاروان روضه حضرت ابوالفضل(ع) را خواند و شورى برپا شد و اهل کاروان حال خوبى پیدا کرده بودند، ولى من دائماً منتظر مقدم مقدس حضرت بقیةاللَّه، روحى و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء، بودم.
بالاخره نزدیک بود روضه تمام شود که کاسه صبرم لبریز شد. از میان مجلس برخاستم و از خیمه بیرون آمدم، ناگهان دیدم حضرت ولى‏عصر(ع) بیرون خیمه ایستاده‏اند و به روضه گوش مى‏دهند و گریه مى‏کنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام کنم که آقا اینجاست، ولى ایشان با دست اشاره کردند که چیزى نگو و در زبان من تصرف فرمودند و من نتوانستم چیزى بگویم. من این طرف در خیمه ایستاده بودم و حضرت بقیةاللَّه، روحى‏فداه، آن طرف خیمه ایستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل(ع) گریه مى‏کردیم و من قدرت نداشتم که حتى یک قدم به طرف حضرت ولى‏عصر(ع) حرکت کنم. بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشریف بردند.

محمدرضا باقى اصفهانى
برگرفته از: آثار و برکات حضرت امام حسین(ع)، ص۲۳، قضیه ۵٫

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 3 اسفند 1391برچسب:امام زمان, توسط یک دوست |

 در فراق مهدی

نویسنده ارجمند کتاب «مکیال المکارم»، در بخش چهارم کتاب خود، جمال و زیبایی حضرت مهدی(ع) را یکی از ویژگی‏های آن حضرت می‏شمرد و می‏نویسد:«بدان که مولای ما حضرت صاحب‏الزمان(ع)، زیباترین و خوش صورت‏ترین مردم است؛ زیرا شبیه‏ترین مردم به پیامبر اکرم(ص) است».۱

از بررسی روایات و مطالعه حکایت‏های نیک‏بختانی که توفیق زیارت آن امام را یافته‏اند، برمی‏آید که قامت و رخسار نازنین امام عصر(ع) در کمال زیبایی و اعتدال بوده و سیمای مبارکش، دل‏ربا و خیره‏کننده است.

همین قامت رعنا و رخسار دل‏ربا موجب شده است هزاران عاشق دل‏سوخته در آغاز هر صبح بازاری و التماس از خدای خود چنین بخواهند:
«خداوندا! آن چهره زیبا و جمال دل‏آرا را به من بنمای و چشمان مرا با یک نظر به او روشنایی بخش».۲

از آنجا که آشنایی بیشتر با صفات و خصال یوسف زهرا، حضرت مهدی(ع)راهی برای شناخت مدعیان دروغین به شمار می‏آید و افزون بر این می‏تواند موجب انس و ارتباط شیعیان با آن عزیز غایب از نظر باشد، با بهره‏گیری از کلمات معصومان(ع) و حکایت‏های نقل شده از تشرّف یافتگان، به بررسی این موضوع می‏پردازیم. باشد تا به مصداق «وصف العیش نصف العیش»، ما هم از آن جمال دل‏آرا بهره‏مند شویم.روایات فراوانی در توصیف جمال دل‏آرای آخرین حجت خدا، حضرت مهدی(ع)وارد شده است که در مجموع آنها را به دو بخش می‏توان تقسیم کرد:

الف) روایاتی که به توصیف کلی سیرت و صورت آن حضرت، بسنده و از ایشان به عنوان شبیه‏ترین مردم به رسول خدا(ص) یاد کرده‏اند که از آن جمله به روایات زیر می‏توان اشاره کرد:

۱- از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود:
«مهدی از فرزندان من است. اسم او، اسم من و کنیه او، کنیه من است. او از نظر خَلق و خُلق، شبیه‏ترین مردم به من است».۳
۲- احمد بن اسحاق بن سعد قمی می‏گوید: از امام حسن عسکری(ع) شنیدم که می‏فرمود:«سپاس از آن خدایی است که مرا از دنیا نبرد تا آنکه جانشین مرا به من نشان داد. او از نظر آفرینش و اخلاق، شبیه‏ترین مردم به رسول خدا(ص) است».۴

با توجه به این روایات، همه خصال و صفاتی را که در قرآن و روایات به پیامبر گرامی اسلام نسبت داده شده است، به وجود مقدس امام مهدی(ع) نیز می‏توان نسبت داد. روایاتی که به توصیف ویژگی‏های ظاهری پیامبر اکرم(ص) پرداخته‏اند، فراوانند. در اینجا به یکی از آنها اشاره می‏کنیم. در روایتی که از امام محمد باقر(ع) نقل شده، ویژگی‏های ظاهری پیامبر خاتم چنین توصیف شده است:

«رخسار پیامبر خدا، سپید آمیخته به سرخی و چشمانش سیاه و درشت و ابروانش به هم پیوسته و کف دست و پایش پر گوشت و درشت بود؛ بدان سان که گویی طلا بر انگشتانش ریخته باشد. استخوان دو شانه‏اش بزرگ بود. چون به کسی روی می‏کرد، به خاطر مهربانی شدیدی که داشت، با همه بدن به جانب او توجه می‏کرد. یک رشته موی از گودی گلو تا نافش روییده بود، انگار که میانه صفحه نقره خالص، خطی کشیده شده باشد. گردن و شانه‏هایش مانند گلاب‏پاش سیمین بود. بینی کشیده‏ای داشت که هنگام آشامیدن آب نزدیک بود به آب برسد. هنگام راه رفتن محکم قدم برمی‏داشت که گویا به سرازیری فرود می‏آید. باری، نه قبل و نه پس از پیامبر خدا کسی مثل او دیده نشده است».۵

 

ب) روایاتی که خصال و سیمای امام مهدی(ع) را به تفصیل بیان کرده و ویژگی‏های آن حضرت را یک به یک برشمرده‏اند. برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده، به شرح زیر است:

۱- پیامبر گرامی اسلام، امام مهدی را شبیه خود معرفی کرده، در توصیف او می‏فرماید:«پدر و مادرم به فدای او که هم‏نام من، شبیه من و شبیه موسی زاده عمران است. بر [بدن] او نوارهایی [جامه‏هایی] از نور است که از شعاع قدس روشنایی می‏یابد».۶

۲- آن حضرت در روایت دیگری در توصیف چهره فرزندش، امام مهدی(ع)می‏فرماید:«مهدی از فرزندان من است. چهره او مانند ماه درخشنده است».۷

۳- پیامبر اعظم(ص) در روایتی، پیشانی و بینی امام مهدی(ع) را این‏گونه توصیف می‏کند:«مهدی از من است، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد».۸

۴٫ در روایت دیگری که از پیامبر خاتم(ص) نقل شده، رنگ چهره و اندام امام مهدی(ع) چنین توصیف شده است:«مهدی مردی از فرزندان من است رنگ [چهره] او رنگ عربی و اندام او اندام اسرائیلی است بر گونه راست او خالی است که همانند ستاره درخشان است».۹

۵- با توجه به همه ویژگی‏های یاد شده است که پیامبر اسلام در وصف امام مهدی(ع) می‏فرماید:«مهدی، طاووس اهل بهشت است».۱۰

۶- امام باقر(ع) از پدرش و جدش روایت می‏کند که روزی امام علی(ع)در حالی که بالای منبر بود، فرمود:«از فرزندان من در آخرالزمان، مردی ظهور می‏کند که رنگ [صورتش ]سفید متمایل به سرخی و سینه‏اش فراخ و ران‏هایش ستبر و شانه‏هایش قوی است و در پشتش دو خال است، یکی، به رنگ پوستش و دیگری، مشابه خال پیامبر اکرم ـ درود خدا بر او و خاندانش باد ـ».۱۱

۷- امام رضا(ع) نیز در بیان صفات و ویژگی‏های امام عصر(ع)می‏فرماید:«قائم کسی است که در سن پیرمردان و با چهره جوانان قیام کند و نیرومند باشد تا بدان‏جا که اگر دستش را به سوی بزرگ‏ترین درخت روی زمین دراز کند، آن را از جای برکند و اگر بین کوه‏ها فریاد برآورد، صخره‏های آن فروپاشد».۱۲

۸- حضرت رضا(ع) در روایت دیگری، در پاسخ اباصلت هروی که از ایشان پرسید:
«نشانه‏های قائم شما هنگام ظهور چیست؟» می‏فرماید:«نشانه‏اش این است که در سن پیری است، ولی منظرش جوان است، به گونه‏ای که بیننده می‏پندارد چهل ساله یا کمتر از آن است. نشانه دیگرش آن است که به گذشت شب و روز پیر نشود تا آنکه اَجَلش فرا رسد».۱۳

۹- ابراهیم بن مهزیار نیز که به شرف ملاقات امام مهدی(ع) رسیده است، در بیان خصال آن امام می‏گوید: «او جوانی نورس و نورانی و سپید پیشانی بود با ابروانی گشاده و گونه‏ها و بینی کشیده و قامتی بلند و نیکو چون شاخه سرو. گویا پیشانی‏اش ستاره‏ای درخشان بود و برگونه راستش، خالی بود که مانند مشک و عنبر بر صفحه‏ای نقره‏ای می‏درخشید. بر سرش، گیسوانی پرپشت و سیاه و افشان بود که روی گوشش را پوشانده بود. سیمایی داشت که هیچ چشمی برازنده‏تر و زیباتر و با طمأنینه‏تر و باحیاتر از آن ندیده است».۱۴

۱۰- علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی که بیست مرتبه به شوق دیدار امام مهدی(ع) به حج مشرف شد و سرانجام نیز به توفیق دیدار آن حضرت دست یافت، در گزارش دیدار خود چهره و قامت دلربای امام را این‏گونه توصیف می‏کند:«[رخسار] او [در لطافت] مانند [گل‏های] بابونه [و در رنگ، مانند ]ارغوان بود که بر آن شبنم نشسته و [شدت سرخی‏اش را] هوا شکسته است. او در این حال، همچون شاخه درخت «بان»۱۵ یا ساقه ریحان [خوش‏بو ]بود. نرم‏خو، بخشنده، پرهیزکار و پیراسته بود. او میانه بالا بود، نه بسیار بلند قد و نه بسیار کوتاه قد. صورتی گرد، سینه‏ای فراخ، پیشانی سفید و ابروانی به هم پیوسته داشت. بر گونه راست او خالی بود؛ چون دانه مشک که بر قطعه عنبر ساییده باشد.۱۶

گفتنی است بیشتر مشخصاتی که برای سیمای ظاهری امام مهدی(ع) ذکر شده، به طور مشترک، در روایات شیعی و سنی آمده است و از این جنبه اشتراک نظر زیادی میان فرق اسلامی وجود دارد.

ابراهیم پورحسین

ماهنامه موعود شماره ۱۰۹

پی‌نوشت‌ها:
۱- سید محمدتقی موسوی اصفهانی، مکیال المکارم فی فوائد الدعا للقائم(ع)، ترجمه: سید مهدی حائری قزوینی، چاپ
دوم: تهران، دفتر تحقیقات و انتشارات بدر، ۱۴۱۲ ه . ق، ج ۱، ص ۱۳۲٫
۲- «قسمتی از دعای عهد»، بحار الأنوار، ج ۹۹، ص ۱۱۱؛ شیخ عباس قمی، مفاتیح‏الجنان.
۳- کمال الدین و تمام النعمة، ترجمه: منصور پهلوان، چاپ اول: قم، سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، ۱۳۸۰، ج ۱، باب
۲۵، صص ۵۳۴ و ۵۳۵، ح ۱٫
۴- همان، ج ۲، باب ۳۸، ص ۱۱۸، ح ۷٫
۵- الکافی، ج۱، ص ۴۴۳٫
۶- بحار الأنوار، ج ۳۶، ص ۳۳۷، ح ۲۰۰٫
۷- همان، ج ۵۱، ص ۹۱٫
۸- همان، ص ۹۰٫
۹- همان، ص ۹۵٫
۱۰- رنگ عربی، گندم‏گون یا سفید است. در برخی روایات وارد شده است که رنگ چهره امام مهدی(ع) همانند رنگ چهره پیامبر اکرم(ص)؛ یعنی سپید آمیخته به سرخی است.
۱۱- مراد از اندام اسرائیلی، اندام فرزندان یعقوب(ع) است که به داشتن قد بلند و اندام رشید مشهور بودند.
۱۲- بحار الأنوار، ج ۵۱، ص ۹۱٫
۱۳- کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، باب ۵۷، ص ۵۶۰، ح ۱۸٫
۱۴- همان، باب ۳۵، ص ۶۹، ح ۸ .
۱۵- همان، باب ۵۷، ص ۵۵۸، ح ۱۲٫
۱۶- کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، باب ۴۳، ص ۴۴۶، ح ۱۶٫

مطالب مرتبط

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.